ادبیات الکترونیک و زیبایی شناسی خطا | در ستایش خطاهای خلاق

  • کد خبر: ۳۷۶۲۷۹
  • ۱۰ آذر ۱۴۰۴ - ۱۰:۵۳
ادبیات الکترونیک و زیبایی شناسی خطا | در ستایش خطاهای خلاق
ما چنان به سطوح شیشه‌ای و بی نقص اپلیکیشن‌ها و وب سایت‌ها خو گرفته‌ایم که فراموش می‌کنیم پشت این ظاهر آرام و کنترل شده، چه آشفتگی عظیمی از کد و الکتریسیته در جریان است.

در این روزگار که انگار تقدیر هرکدام از ما این است که تکه‌ای از قلبمان را در یک منطقه زمانی دیگر جا بگذاریم، تماس‌های تصویری به بند نازکی بدل شده‌اند که ما را به عزیزانمان وصل نگه می‌دارند. هفته پیش داشتم با دوست صمیمی‌ام که حالا ساکن کاناداست، حرف می‌زدم.

در میانه خنده هایش، تصویر روی صفحه نمایش یخ زد. اما نه یک توقف ساده. صورتش به موزاییکی از مربع‌های رنگی بدل شد و لبخندش در خطوطی شکسته پخش شد. اولین واکنشم، آهی از سر کلافگی بود. پیش از آنکه اینترنت یاری کند و اتصال دوباره برقرار شود، برای چند ثانیه به آن تصویر خیره ماندم. 

آن پرتره دیجیتال که به دست یک خطای ناخواسته تکه تکه شده بود، زیبایی غریبی داشت؛ به یک نقاشی آبستره می‌مانْد. سریع یک اسکرین شات گرفتم و برایش فرستادم با این نوشته: «کلافه کننده است، اما قسمت خوب ماجرا این است که پرتره ات تبدیل به یک اثر هنر مدرن شد!».

این خاطره را تعریف کردم تا شما را به تجربه دیگری از یک «خرابی» هنرمندانه ببرم. چند وقت پیش، در حال جست‌و‌جو در میان آثار ادبیات الکترونیک، به اثری کلاسیک برخوردم به نام «Lexia to Perplexia» از تالان مموت. با کنجکاوی روی لینک کلیک کردم، منتظر یک داستان بودم. اما در عوض، به یک صفحه آشفته و درهم ریخته پرتاب شدم.

 پنجره‌های مختلف روی هم باز شده بودند، کلمات در هم می‌لولیدند و متن مدام بین اصطلاحات پیچیده فلسفی و تکه‌هایی از کد خام برنامه نویسی در نوسان بود. چند دقیقه‌ای با آن کلنجار رفتم، اما راه به جایی نبردم. حوصله‌ام سر رفت و با این فکر که حتما، چون این اثر قدیمی است، با مرورگر‌های جدید سازگار نیست و درست کار نمی‌کند، صفحه را بستم.

اما وقتی اسمش را در نمایه چندین و چند منبع مرتبط با ادبیات الکترونیک دیدم، کنجکاوی دوباره سراغم آمد و اسمش را در اینترنت جست‌و‌جو کردم. به چند نقد و تحلیل درباره آن رسیدم و آنجا بود که با چشمانی گردشده، فهمیدم ماجرا از چه قرار است: تمام آن آشفتگی و ناکارآمدی، باگ نرم افزاری نبوده، بلکه کاملا عمدی و حساب شده بوده است. اصلا به قول یکی از منتقدان، خود عنوان اثر به بهترین شکل هدف آن را بیان می‌کند: این اثر شما را از «Lexia» (یک واحد خوانش یا قطعه متنی) به سوی «Perplexia» (وضعیتی از سرگشتگی و گیجی) هدایت می‌کند.

در یکی از همان مقاله‌ها بود که برای اولین بار به طور جدی با مفهوم «زیبایی شناسی گلیچ» آشنا شدم.

«گلیچ» یا همان خطای فنی، در هنر دیجیتال می‌تواند از یک نقص آزاردهنده به یک زبان بیانی مستقل تبدیل شود. با این نگاه جدید، دوباره به سراغ اثر مموت رفتم. این بار، تجربه‌ام زمین تا آسمان فرق می‌کرد. دیگر تلاش نمی‌کردم آن را «بخوانم» یا در آن دنبال یک داستان بگردم. بلکه سعی می‌کردم حس دست وپنجه نرم کردن با یک سیستم بیگانه را «تجربه» کنم. آن اثر، یک روایت نبود؛ بلکه تجربه مستقیم این بود که چگونه یک ماشین فکر می‌کند.

هدف مموت این نبود که ماشین را به یک پنجره شفاف و نامرئی بدل کند تا ما بی دردسر، داستانی را از پس آن تماشا کنیم. بلکه برعکس، او با مات و کدر کردن این پنجره، کاری کرده بود که ما دیگر نتوانیم به آن سوی شیشه نگاه کنیم؛ مجبور بودیم به خود شیشه خیره شویم. این خودنمایی ماشین، یک انتخاب زیبایی شناختی است. او می‌خواست به ما نشان دهد که در این جهان، خودِ رسانه، خودِ ماشین، با تمام منطق بیگانه و زبان شکسته اش، بخشی از داستان است؛ شاید حتی مهم‌ترین بخش آن.

آن کشف درباره اثر مموت، نگاهم را به تمام تجربه‌های دیجیتالم تغییر داد. ما چنان به سطوح شیشه‌ای و بی نقص اپلیکیشن‌ها و وب سایت‌ها خو گرفته‌ایم که فراموش می‌کنیم پشت این ظاهر آرام و کنترل شده، چه آشفتگی عظیمی از کد و الکتریسیته در جریان است.

این زیبایی شناسی شرکتی، توهم بی نقصی را به ما می‌فروشد. هنر گلیچ، یک لحظه نادر از صداقت است؛ لحظه‌ای که ماشین از نقش خدمتکار بی نقص بودن خسته می‌شود، لکنت می‌گیرد و طبیعت واقعی و شکننده اش را به ما نشان می‌دهد و شاید این بزرگ‌ترین وظیفه هنر در عصر ما باشد: نه ساختن جهان‌های بی نقص، که نشان دادن درز‌های جهانی که بی نقص بودنش، بزرگ‌ترین دروغ است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.